تاریخچه برنج
در تاریخچه برنج میبینیمکه گیاهی مقدس است که افسانه های قدیمی و داستان های هیجان انگیزی درباره آن وجود دارد. دانهای که برخی کشورها آن را انسانی می دانندکه سرش شکسته یا الههای است که پس از مرگ به دلایلی تبدیلبه گیاه خوراکی میشود. در این مطلب می توانید افسانههای جالب را بخوانید.
تاریخچه برنج در ایران و افسانهی سه برادر ایرانی
در تالش افسانهای در بین مردم رایج استکه درگذشته گندم، عدس و برنج سه برادر بوده اند. این سه برادر هر روز صبح که از خواب بیدار می شدند در جنگل ها و دشت ها دنبال غذا می گشتند. اگر غذایی پیدا می کردند به طور مساوی بین هم تقسیم می کردند و همیشه در سعادت و خوشبختی با هم زندگی می کردند. تا اینکه روزی به جنگل رفتند و درخت گردویی دیدند. همهی میوههای درخت را چیدند و نشستند تا آن ها را بین خودشان تقسیم کنند.
بعد از تقسیم کردن گردوها به هر کدام از برادرها 11 عدد گردو رسید و یک دانهی گردو اضافه آمد. برادر بزرگ تر که گندم نام داشت با قدرت و ابهت از جایش بلند شد و گفت: من از همه بزرگتر هستم پس این گردو مال من است.
برنج که برادر دوم بود و از عدس بزرگتر بود رو به دو برادرش کرد و گفت: این گردو حق من است چون این درخت را من زودتر از شما دو نفر پیدا کردم و به شما خبر دادم که اینجا بیایید برای چیدن گردوها.
در ادامهی این داستان از تاریخچه برنج میخوانیم:
عدس سومین برادر با اعتراض به سمت دو برادر دیگرش رفت و با فریاد گفت: به من گفتید که تو سبک تری پس بالای درخت برو و گروها را بچین. من هم طبق گفتهی شما بالای درخت رفتم و تمام گردوها را چیدم پس من بیشتر از شما دو نفر زحمت کشیدهام و گردو را من بر میدارم.
برادر سوم گردو را برداشت و شروع کرد به پوست گرفتن آن. دو برادر دیگر که با این صحنه مواجه شدند به سمت عدس حملهکردند تا گردو را از او بگیرند. این خودخواهی و ناعدالتی کوچک باعث شد که سه برادر با چوب و چماق و چاقو به جان هم بیفتند. در اولین ضربه شکم برادر بزرگتر گندم پارهشد. بعد از آن سر برنج شکست و در آخر هم عدس زیر دست و پای دو برادر دیگر لهشد.
پس از مدتی سه برادر از رفتار خود پشیمان شدند و از خدا خواستند که آن ها را ببخشد. خداوند هم برای اینکه این سه برادر عبرتی باشند تا سایر برادران قدر هم را بدانند در وجود آن ها خیر و برکت برای همگان قرار دهد. از آن روز به بعد آن ها به گیاهانی خوردنی و مغذی برای انسان ها تبدیل شدند.خرید برنج مژده از دیجیکالا
افسانهی شکارچیان و کشف کشاورزی
تاریحچه برنج به دوران بعد از کشف زراعت ارتباط دارد. انسان ها قبل از اینکه به کشاورزی و کشت گندم مشغول شوند با شکار حیوانات غذای خود را به دست می آوردند. در روزهای گرم تابستان در منطقه ای که شکارچیان زندگی می کردند خشکسالی شدهبود و حیوانی برای شکار وجود نداشت. شکارچیان روزها برای شکار به دشت و جنگل می رفتند ولی دست خالی به خانههایشان برمی گشتند.
تا اینکه روزی تصمیم گرفتند به کوهستانی بروند که که شنیده بودند در آن موجودات عجیبی زندگی می کنند. تا به حال کسی جرئت نکردهبود پا به این کوهستان بگذارد ولی یکی از شکارچیان که فرزندان و خانوادهاش ممکن بود بر اثر گرسنگی جان خود را از دست بدهند تصمیم گرفت برای شکار به کوهستان برود. چند نفر دیگر از شکارچیان با او همراه شدند و پنج شکارچی راهی کوهستان شدند.
ورود سه فرشته
هوا بسیار گرم بود و آن ها از شدت خستگی و گرما تصمیم گرفتند در سایه یکی از درخت های کوهستان استراحت کنند. پس از گذشت مدت کمی ناگهان سه فرشته به آن ها نزدیک شدند و شکارچیان را به خانه شان دعوت کردند. شکارچیان بدون هیچ فکری پشت سر فرشته ها راهی شدند و به غاری رسیدند. پس از ورود به غار با صحنه ای عجیب و باور نکردنی روبرو شدند. غاری روشن پر از غذاهای رنگارنگ و غذایی سفید رنگ به نام پلو همچنین ظرف هایی پر از نوشیدنی. آن ها شب در آنجا جشن گرفتند و به رقص و پایکوبی مشغول شدند و شب را همانجا در غار خوابیدند.
وقتی بیدار شدند فکر کردند همه دیشب را خواب دیدهاند اما خوابی یکسان برای هر پنج نفر ممکن نبود. فرشته در شب گذشته دانه ای به آن ها دادهبود که اسمش برنج بود و گفتهبود که در فصل بارانی آن را بکارند و در فصل گرما آن را درو کنند. کشاورزان چنین کردند که فرشته گفتهبود و اینگونه بود که آن ها هر سال در فصل بارانی به کشت و زار مشغول می شوند. این نیز یکی از موارد تاریخچه برنج در جهان است.
افسانهی کیک خدا در ویتنام و تاریخچه برنج در جهان
روزی فرشتهای از آسمان فرود می آید تا به شاهزاده لیو کمک کند در مسابقه پدرش پادشاه هونگ که بین بیست و دو فرزندش برگزار کردهاست پیروز شود. پادشاه برای این مسابقه گفتهبود پسرانش با درست کردن وسیلهای نشان دهندکه
بزرگتر از زمین و آسمان چیزی نیست و ارزشمندتر از برنج هم غذایی وجود ندارد. فرشته در گوش شاهزاده لیو دمید و به او گفت: ما باید دو کیک درست کنیم که معنی دار باشند. این کیک نماد زمین، درختان، شالیزارها، کوه ها و جنگل هاست و زمین ها باید به رنگ سبز و مربعی شکل باشد.
کیک گوشت
در این کیک، گوشت و دانهی سویا هم استفاده می شود تا نشاندهنده حیوانات و درختان باشد. از برنج چسبناک هم استفاده می کنیم تا آسمان سفید را نشان دهیم که به راحتی شکل بگیرد، خمیدهشود، به سمت بالا بیاید و بتوانیم آن را گرد کنیم شبیه آسمان.
شاهزاده لیو با کمک فرشته و درست کردن این کیک توانست در مسابقه پدرش برندهشود و پس از او پادشاه شود. از این رو این کیک را کیکی از جانب خدا می دانند.
در ویتنام افسانه های دیگری هم درباره این دانهی خوراکی وجود دارد مثلا محافظت از شاهزاده جیونگ که با کاشت دانههای برنج در گلدان آن ها تبدیل به گیاهان غول پیکری شدند که از شاهزاده در برابر مهاجمان چینی محافظت کردند. یا “مادر خوب” با استفاده از دانه های سفید آن از مردم ویتنام در برابر مشکلات و حملات دشمنان مراقبت می کند.
افسانههای قدیمی و تاریخچه برنج دربارهی این دانه جادویی مردم ویتنام را تشویق می کند هرساله جشن هایی برگزار کنند برای سپاسگزاری به دلیل کشت این گیاه در کشورشان. همچنین با برگزاری جشنواره هایی در این رابطه مردم روستاها و خانواده ها در کنار هم جمع می شوند و مراسم آیینی خاصی را انجام می دهند.
زمانی که دانه های برنج خیلی بزرگتر بود
در روزگاری که زمین جوان تر بود و همه چیز بهتر از حال حاضر بود. مردان و زنان زیباتر و باشکوه تر بودند و میوه ها شیرین تر و خوشمزهتر از الان بود برنج غذای اصلی مردم محسوب می شد. آن زمان دانه های این گیاه آنقدر بزرگ بود که مردم برای کاشتن و برداشت آن زحمت نمی کشیدند.. بعد از اینکه دانهای رشد می کرد و بزرگ میشد خودش از ساقه جدا میشد و به سمت انبارها و خانه ها میغلتید و خودش به خانه مردم می رفت.
یک سال که دانه ها از همیشه بزرگتر بودند زنی بیوه به دخترش گفت: انبار ما خیلی کوچک است و این دانههای بزرگ در آن جا نمی شود پس باید به سمت پایین روستا برویم و انبار را بزرگتر کنیم.
زن بیوه و دخترش شروع کردند به بزرگتر کردن انبارشان. در این زمان دانهها رسیدهبود، و به سمت پایین غلتید و به خانه های مردم رفت. مردم هم انبارهایشان را پر کردند. وقتی زن به سمت مزارع و بالای روستا آمد دید که محصولی برای او باقینمانده عصبانی شد و گریه کرد و رو به دانههای بزرگ فریاد زد: شما نمی توانستید صبر کنید تا ما هم انبارمان را آماده کنیم؟ شما که عجله ندارید و کسی هم تعقیبتان نمی کند. چرا من و دخترم را آزار می دهید؟
آن روز این دانه های بزرگ به هزاران تکه تقسیم شد و در کل زمین پخش شد و گفت: از این پس ما در مزرعه منتظر می مانیم تا مردم ما را بخواهند. از آن پس این گیاه به دانه های کوچک تقسیم شد و مردم باید در مزارع به جمع آوری و انبار کردن آن بپردازند.
تاریخچه برنج و شطرنج
در داستانهایی که از تاریخچه برنج آمدهست میخوانیم:
روزی از روزگاران حاکمی سخاوتمند تصمیم گرفت به مشاور پیر و خردمندش پاداشی بدهد. او را خواست و به او گفت: امروز روز توست هر چه بخواهی به تو خواهیم بخشید. پیر خردمند گفت:
سرور من! صفحه شطرنج خود را بردارید و روز اول یک دانه برنج در یکی از مربع های این صفحه قرار دهید تا من آن را بردارم و به خانه ببرم و خانواده ام را با آن سیر کنم. روز دوم دو تا دانه در دو مربع قرار دهید و من آن را بر میدارم و به خانه برای خانواده ام می برم. روز سوم، چهار دانه در سه مربع قرار دهید و من آن ها را بر میدارم. هر روز تعداد دانه ها را دوبرابر کنید تا زمانی که کل مربع های صفحه پر شود.
حاکم ساده لوح
حاکم گفت: این پاداش برای شجاعت و خردمندی تو بسیار اندک است. اما من از بندگانم می خواهم هر چه شما می گویید بلافاصله انجام دهند.
احتمالا شما هم این افسانه را بارها به شکل های مختلف شنیده اید. عده ای این افسانه را به هند باز می گردانند همان جایی که شطرنج اختراع شده است. به نظر شما این یک پاداش معقول بود یا راهی برای ورشکست کردن پادشاه؟
هر صفحه شطرنج 64 خانه مربعی دارد و هر روز تعداد این دانه ها دوبرابر میشد. پس از گذشت 7 روز کم کم پیدا کردن دانه های مورد نظر کمی دشوار شد. در روز 64ام باید 18446744073709551615 به این تعداد دانه به پیر خردمند تحویل می دادند. سراسر دنیا را گشتند ولی نتوانستند این تعداد دانه پیدا کنند. به این اتفاق «اثر مرکب» می گویند و پیر خردمند با استفاده از این فرمول ریاضی و دانه های برنج به ثروت بی نهایتی رسید.
گیاهی که خوردن آن در چین ممنوع بود
نوعی گیاه وحشی که به آن برنج سیاه نیز گفتهمیشود در چین می روید. گذشتگان این دانه را “ممنوعه” می گفتند چون طبیبان و طب سنتی چینی بر این عقیدهبود که این دانه دارای خواص بیشماری است که هر نوع بیماری و دردی را می تواند درمان کند. این گیاه در مناطق خاصی از چین می رویید و جزو گیاهان نادر بود.
این دانه پس از برداشت به انبار قصرها بردهمیشد و فقط امپراطوران و درباریان می توانستند از آن استفاده کنند. به دلیل نادر بودن آن مردم عادی حق استفاده از آن را نداشتند به همین دلیل مصرف آن برای مردم عادی ممنوع بود و اگر کسی آن را مصرف می کرد او را مجازات می کردند.
البته در تاریخچه برنج، مردم چین اعتقاد دارند خاستگاه این گیاه چین است و توسط شین یانگ امپراطور افسانه ای سرزمین چین کشف شدهاست. این امپراطور مردم سرزمین چین را از شکار به سمت کشاورزی هدایت کرد و او را بنیان گذار کشاورزی در چین می دانند.
تاریخچه برنج والهه ژاپنی که به غذا تبدیل شد
در مذهب شینتوی ژاپنی، الهه ای به نام اوکه موچی وجود دارد که الهه مواد غذایی است. روزی این الهه در کنار اقیانوس مهمانی ای برگزار می کند و از آب دهانش برای مهمانش ماهی آمادهمی کند. از مقعدش در جنگل جانوران شکاری خارج کرد و زمین را به شالیزار تبدیل کرد و با سرفه ای دانه های برنج را در شالیزار پخش کرد. مهمان او با دیدن این رفتار از اوکه موچی متنفر شد و او را کشت. این ایزد بانوی مواد غذایی حتی پس از مرگ هم جسدش به وظیفه خود ادامه داد. از سر او موچی اسبان و گاوها، از پیشانی اش دانههای ارزن، از معدهی او برنج و لوبیا واز ابروهایش هم ابریشم پدید آمد.
کلام پایانی دربارهی تاریخچه برنج
افسانه های قدیمی زیادی درباره این دانه خوراکی وجود دارد که نشانهی مقدس بودن و با اهمیت بودن این دانه در بین مردم بودهاست. حتی امروزه بعد از گذشت این همه سال همچنان در بین مردم و غذاهای اصلی جایگاه ویژهای دارد. هرساله جشن هایی برای برداشت و کاشت ان در مناطق مختلف جهان برگزار می شود که نشانه قدرت این غذا در بین سایر مواد غذایی است.
اگر شما هم افسانه یا داستان جالبی درباره برنج شنیدهاید با مژده-فود به اشتراک بگذارید.